
Read رود راوی
?ق روسپی لاهوری به نام گایتری میگردد پس از سالها مفتاح اعظم از این موضوع باخبر میشود و وی را به شهر رونیز دارالمفتاح احضار میکند و او را در مراسم آیینی تسعیر مفتاحی تط?. رود راوی از اون کتابهای سختخوانه و دلیل عمدهش زبانی هست که اثر داره و اتفاقا به نظر من از نقاط قوتش به حساب میآد میتونم به جرات بگم که ابوتراب خسروی در زمینه زبان واقعا فوقالعاده عمل کرده و توی همه کارهاش زبان خاص داستانی مخصوصی داشته علاوه بر اون پیرنگ رمان و داستان اصلی اون خیلی منحصربهفرده و مفاهیمی که ارائه میشه به پارهای از باورهای فرقههایی برمیگرده که عناصری مثل کلمات و یا درباره فرقهی ذکر شده در کتاب «آتش» در اونها نقش حیاتبخشی داره اما به نظرم در یک سوم انتهایی رمان دچار رکود میشه و کشش اولیهش رو از دست میده که این به نظر من به داستان اصلی برمیگرده که به نوعی پیش از انتهای کتاب به اتمام میرسه و شخصیت اصلی تبدیل به عنصر منفعلی میشه
Free download Ê PDF, eBook or Kindle ePUB free å Abutorab Khosravi
?یر میکند و سپس او را در مقام مباشر شفا و تبلیغات فرقه برمیگزیند کیا مباشر مفتاح اعظم در دارالمفتاح کارش را شروع میکند و موظف میگردد که تاریخی برای فرقه مفتاحیه بنویس?. برایش شرح میدادم همیشه آرزو داشتم طبیب خوبی برای مرضای مومنین مفتاحی باشم ولی به این نتیجه رسیدم که محصل طب نمیتواند به اتاق تشریح نرود نمیتواند از اجساد بگریزد نمیتواند پوست اجساد را نشکافد نمیتواند عمق اجساد را نبیند چون باید حداقل علت صوری درد را که علت مرگ است در نسوج به عینه ببیند و حال آنکه درد ماهیتی تجریدی دارد که تنها رد عبورش را در اجساد میگذارد در واقع آدمی مثل من به دنبال کشف ماهیت درد در کلاف سردرگمی از بو و رنگ و غرابت تن آدمی گم میشد و رد درد در جابهجای نسوج جسد مانده بود و لکن عین درد هیچ جا نبود برای همین چیزها بود که میباید رد درد را در جایی دیگر میزدم تا در مکانی دیگر به غیر از تن آدمی به ملاقاتش میرفتم مثلا در مکانی به عین کلام درد که تنها در نسوج تن آدمی پرسه نمیزند گاهی هم ساکن اشیاء میگردد ختی ممکن است در قاب عکسی منزل کند یا حتی در الفاظ یک صدا باید کلمه بهترین مکان برای سکونت درد باشد که آدمی رنجش را در کلمه مستحیل میکند و بر صفحات کاغذ مینویسد تا درد را دور از خود محبوس کلمات کندبا نوشتن است که وقایع حیات مییابند و مهمتر از وقوع واقعه، نوشتن آن است که مستقل بوده و نیاز به قواعد خاص خودش دارد مثلا باید آدمها و اشیا موردنیاز باشند تا واقعهای شکل بگیرند همچنین زمان و مکان و آدمهای آن وقایع مهماند بدون شأن مکان و زمان ، امکان وقوع هیچ واقعهای نیست نوشتن است که باعث حیات آن واقعه میگردد هر شخص و هر شیء و هر فعل بخشی از شکل واقعه خواهند بود همانگونه که نوشته میشوند، خوانده خواهند شد هرکس یا حتی هر شیء موظغ به رفتاری خواهد بود تا منجر به آن واقعه شود حتما اسمها هم مکمل شکل واقعه خواهند بود حتی اگر اسمی تغییر کند، واقعه به آن شکل رخ نخواهد داد زیرا که واقعه، شکل خود را در اشیاء و فعلها و مفعولها و حرفهای ربط بازمییابد تا همچنان که نوشته میگردد ، خوانده شود هر لحظه در مجال خواندن کلمهای تا کلمه دیکر استحاله گردد آنچنان که آن کلمه گاهی پرنده خواهد بود و گاه درخت یا جسم یا عضوی که متعفن میگردد تا همچنان که نوشته میشود، اجزاء خود را بر صفحات کاغذ بگستراند تا که متن همه اندام مکتوب واقعه گردد تا تعفن اجزای وجودش شروعی باشد برای ویرانیلغت هم صورت دیگری از جسم است و همچون جسم که حامل معناست، کلام هم حامل معناست و معنا همان روحی است که به اشیاء حیات میدهد با همین تعبیر است که کلمات همزاد آدم ابوالبشر میباشد و آدم ابوالبشر هم مبتدأ اشیاء ثانویه میباشد و شرح نمودیم که چون اشیاء اولیه را خداوند قادر در شش روز آفرید، وظیفه خلقت الباقی اشیاء را در روز هفتم به آدم ابوالبشر و ذریاتش تفویض نمود و او هم مبتدأ اشیاء ثانویه گشت و آنها را نامگذاری کرد و حقیقت اسرار آنها را در شکل صدای آن اسماء ضبط نمود بنابراین اسماء همزادان اشیاء هستند، همزادانی که حتی به هنگام ویرانی اشیاء همچنان باقی خواهند بوددر گزارش آمده بود که آنها زخمهای یکدیگر را میبوسند و از اینکه زخمها باعث آشنایی آنها با یکدیگر شده از زخمها تشکر میکنند آنها میگویند با وجود آن زخمها احساس تنهایی نمیکنند و یکی از سرگرمیهایشان، مصاحبت با زخمهاست در پرسشهایی که دربارهی چگونگی و تعداد کانونهای زخم، از آنها میشود، معمولا سرجمع جمعیت زخمهای یکدیگر را میگویند ظاهرا هرکدام شکل و تعداد زخمهای تن دیگری را از بر هست مثلا زن گفته است که زخم اصلی شانه مرد یک پروانه است و گاهی که مرد برهنه است میپرد و در هوای سردابه پرسه میزند و میآید روی انگشتان زن مینشیند تا زن بالهایش را ببوسد و دوباره بگذارد روی شانههای مرد و مردگفته است، گاهی آنها، زخمهای تنشان را با یکدیگر تعویض میکنند درواقع آن زخمها آنقدر جابهجا شدهاند که معلوم نیست منشأ هر زخم متعلق به تن کدامشان بوده است زن گفته است گاهی با زخمها جسم مردش را تزیین میکند ولی از آنها هم گله داشت میگفت به حرف او گوش نمیدهند و همین که رو برمیگردانند، جابهجا میشوند، هرچقدر هم جای مناسبشان را نشان دهد برمیگردند سر جای اول
Abutorab Khosravi å 5 Free download
کیا یکی از ایتام فرقه مفتاحیه از طرف مفتاح اعظم مفتاحیه به لاهور اعزام میگردد تا طب خوانده طبیب مرضای مفتاحیه گردد; بنابراین وی در لاهور به فرقه های معاند پیوسته و عا?. آنچه که این روایت را برایم گیرا می کند این موضوع است که بسیاری از آنچه که حقیقت می پنداریم چه بسا برساخته ای از خیالِ آنانی بوده است که حتا نمی دانیم کیستند شمایل داستان، گویی شمایلی مقدس است و تقدس و مقدس نمایی عنصر اساسی در فرهنگ و تاریخ ایران زمین پس نویسنده در پی موشکافی به طرح چنین مساله ای می پردازد من نامش را جعل نمی گذارم اما بسیار موافقم با اینکه کاتبان یا به تعبیری نویسندگان اعصار پیشین و در پی اش اعصار پسین طرحواره های ذهنی خود را به شکلی بسیار باور پذیربه سبب تصویرگرایی ها شگرف و پر رمز و راز نشان دادن فضای آثارشان به خوانندگان القا نموده و یا انتقال داده اند حتا با دیدی گستره تر می توان پی به این نکته برد که اگر نه تمامی، اما بسیاری از مکاتب مقدس پنداشته شده ریشه هایی سست دارند که به تلنگری از هم فرو می پاشد؛ اما طرح و بنای آنها با توجه به آثاری که در ارتباط با آنها نوشته شده جای هر شبهه ای را به ظاهر از میان می برد از این دیدگاه روایت خسروی بسیار برای من ارجمند است و ابدن آن را محدود به قصه گویی و فرم پردازی نمی کنم که خطای آشکاری ستدیگر اینکه نقش اهالی اندیشه و آنان که تولید فکر می کنند نقشی بسیار اساسی در شکل گیری حافظه ی تاریخی و فرهنگی هر امتیتاکیدم بر امت است نه ملت نیز هست، حافظه ای در ارتباط مستقیم با جغرافیای محل زیست آنان بنابراین با بازنگری دقیق؛ به شکافهای عمیقی میان خیال و واقعیت می شود پی برد و اما آیا مگر حقیقتی به غیر از مجاز وجود دارد و به گفته ی ابن سینا مگر راه ورود به حقیقت از راه مجاز نیست؟ این چنین است که باز به گمانم روایت خسروی بسیار فاخر و هوشمندانه استخسروی کاتب ِ گوشه نشینی است که به پس زدن مجازی می پردازد که برای خواننده آشکار می کند که چه بسیار اندیشه های مقدس که به او حقنه کرده اند سرابی بیش نیست و حتا حاصل تفنن یا سوداگری یا لذت جویی کسانی بوده است که اکنون و در حال، رنگ کدر تقدس بر تصویرشان کشیده شده و چنان به دروغ بر کشیده شده اند که انسان معاصر خود را در برابر آنان ذره ای ناچیز و ناتوان می بیند دروغی ساخته ی کسانی دیگر که در واقع مانند کاتبِ خودِ ما نهفته و نامعلومند اما رد سرنوشت شخصیت ها به دست آنان تعیین شده است و پیامبران راستین همین اینانند مگر نه این است که هر مکتبی مکتب دیگر را ملعبه و مسخره ای بیش نمی پندارد؟ کافی ست اطراف خود را نگاهی گذرا بیاندازیم جالب آنکه هر مکتبی خود را بر حق می داند و در پی یافتن و ارائه ی ردیه هایی بر مکاتب دیگر است در حالیکه همگی آگاهانه یا غیر آگاهانه غافلند که تمام مکاتب و آن حافظه ی تاریخی و فرهنگی ای که از آن یاد کردم تصوراتی موهوم بیش نیست تکیه بر اسناد و تعقیب اسناد در روایتِ رود راوی هم مجال دیگری ست برای اندیشیدن در این موضوع که ما با تکیه بر تصوراتی موجود در پی اثبات تصوراتی ناموجود هستیم از خیال برای اثبات خیال بهره می بریم و این نیز ردیه ای دیگر است بر تقدس مآبی و شخص پروری و قدسی انگاری همه چیز و همه کس این چنین است که رود راوی تنها یک داستان نیست یک مکاشفه هم هست و یک افشاگری یک ردیه بر تمامی مکاتبِ به غلط مقدس که باید دانست هیچ تقدسی بر هیچ آرایی و کسانی وجود نداردو اما درباره ی نوع نوشتار هم با برخی خوانندگان موافقم که اطناب و پیچیدگی بیهوده ای را می شود دید و به گمان من حتا لحن خسروی به گوش خودش آهنگین و خاص آمده و این بوده که باعث اصرار در انتخاب واژگان و نوع روایت آنها شده است که لنگ و حتا ناپخته هم به نظر می رسد هرچند مصالح او و زاویه ی دید انتخابی اش بسیار هم به جاست اما به نظر من نتوانسته آنگونه که باید متن را در خدمت خود در آورد و یکدست و روان بنویسد یکدستی یی که هیچ منافاتی با استفاده از واژگان غیرپارسی و مهجور ندارد به حق می شود گفت که خواننده حتا تا پای کسالت و بیقراری هم پیش می رود و شاید عناصر داستان را گم کند با اینحال رود راوی به نظرم از اسفار کاتبان بسیار پر مغز تر و پخته تر است و آن پی رنگهایی که در اندیشه ی نویسنده است را بهتر و بیشتر پرداخته است